جدول جو
جدول جو

معنی چرک شدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرک شدن
(اَ کَ دَ)
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن:
جامۀ پر صورت دهرای جوان
چرک شد و شد بکف گازران.
رودکی.
رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
چرک شدن
کثیف، ناپاک شدن
تصویری از چرک شدن
تصویر چرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چرک شدن
کثیف شدن، چرکین شدن، چرکناک شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِشْ / رُشْ وَ / وِ گِ رِ تَ)
بصورت کرک درآمدن، ژولیده شدن موی. (فرهنگ فارسی معین). گوریده شدن موی، مست شدن و بازایستادن ماکیان از بیضه کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَکَ دَ)
پاره شدن. شکافته شدن. دریده شدن:
یکی از کید شد پرخون دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر.
رودکی.
چو ویسه چنان دید غمناک شد
دلش گفتی از غم بدو چاک شد.
فردوسی.
یکی تیغ زد شاه بر گردنش
همه چاک شد جوشن اندر تنش.
فردوسی.
ز خشکی دهان هوا کاک شد
دل خاک از تشنگی چاک شد.
فردوسی.
گر بماندیم زنده بردوزیم
جامه ای کز فراق چاک شده
ور بمردیم عذر ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده.
سعدی.
خرقه پوشان صوامع را دوتایی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت لاف یکتایی زدم.
سعدی.
هزار جامۀ جان چاک می شود آن دم
که برزنی به میان چاکهای دامان را؟
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ شُ دَ)
چروکیدن. پرچین و شکنج شدن پوست بدن در اثر پیری یا بسبب دیگر. تاه شدن و ناصاف شدن جامه یا پارچه بعلتی. ناصاف شدن. چین و شکن افتادن در پوست بدن یا در جامه و امثال آن. چین و چروک برداشتن. چین خوردن. رجوع به چروک افتادن و چروک برداشتن و چروک خوردن و چروکیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ تَ دَ)
پرروغن شدن. باروغن شدن. روغندار شدن، زیاد شدن. اضافه شدن. فزون شدن. بیشتر شدن وزن چیزی، روغن آلود شدن جائی یا چیزی. ناپاک و کثیف شدن. بچربی آلوده شدن، چاق و فربه شدن. پیه دار و چربی دار شدن
لغت نامه دهخدا
(چِ شُ دَ / دِ)
آلوده شده. چرکین. (ناظم الاطباء). شوخگن. کثیف. ناپاک. رجوع به چرک و چرک شدن و چرکین شدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ دَ)
خورده شدن. گیاه خوردنی چرندگان شدن. خوراک چرندگان شدن:
پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم.
ناصرخسرو.
، چراگاه شدن. مرتع شدن. رجوع به چرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درج شدن
تصویر درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرک شدن
تصویر کرک شدن
بصورت کرک در آمدن، ژولیده شدن (موی)
فرهنگ لغت هوشیار
چروک برداشتن، چروک خوردن، چین دار شدن، چروک افتادن، ناصاف شدن، چروکیده شدن
متضاد: صاف شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
التّجاعيد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
Pucker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
froncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
franzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
بلبلانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
сморщиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
runzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
зморщуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
marszczyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
kutufautisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
চুপটি মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
arricciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
buruşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
주름을 잡다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
しわを寄せる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
לקמט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
皱起
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
mengerutkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
ขมวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
rimpelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
fruncir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
सिकोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی